برای بازدید از این شعر به ادامه مطلب بروید
جمعه ای رفتم به قم درزیارت گاه او
درزیارت گاه ان بنده ی با آبرو
گفتم ای معصومه جان توی قلبم جای توست
تو چشمانم پر از مهربانی ها توست
چون کبوتر های تو قلب مابی کینه است
صحن زیبایت پراز چشمک آیینه است
مثل مریم (س)پاک پاک هستی و معصومه ای
مثل زهرای بتول(س) دختری مظلومه ای
تا بیاید اسم تو می زند دل بال پر
میزنم درصحن تو بو سه بر دیوار در
بچه بودم توصحن میدویدم باشتاب
می زدم خود را حوض می پریدم توی آب
نیمی از دل پیش توست دل چه حیران مانده است
ضامن آهو رضا(ع) بسته دل بر گوهری
چون تو ای معصو مه جان او ندارد خواهری
تشنه ی دیدار او بودی اما صبور
باهزاران آرزو آمدی از راه دور
درخراسان شاه طوس بوده داءم بی قرار
آن برادر بوده است روز شب چشم انتظار
توی غربت گفته ای یا رضا جان. یارضا
من که ماندم بین راه پس به دیدارم بیا
بارگاهت خانه ی زاءران خسته است
بر محبت های تو هر کسی دل بسته است
ازکبوتر های تو من محبت دیده ام
کاسه های دانه را بی نشان پاشیده ام
مانده دریادم هنوز آن زیارت ان نیاز
بوی سوهان های داغ بوی عطر جانماز
آن زیارت ای خدا قسمت ما می شود
بار دیگر خاطرات آیا میشود